جمال ثریا در جایی نوشته: «همیشه چای کم رنگ مینوشید. اگر چای پررنگ میشد، از طرف دیگر لیوان نمیتوانست مرا ببیند.»
و فکر کردم تماشای نگاه معشوق از پسِ حجم بیرنگ چای، چقدر میچسبد!
تو کسی را داری؟ کسی را که اینهمه دلداده و اینهمه عاشق باشد؟ مثلاً خلوتترین خیابان جهان را پیدا کند تا با تو بدون نگرانی قدم بزند و تمام مسیر را چشم از تو بر ندارد؟ که مدام روبروت بنشیند تا بتواند تو را نگاه کند؟ حتی از پشت فنجان چایاش؟ حتی از پشت جهانی نگرانی و اندوه؟ حتی وقتی عصبانیست، غمگین است یا میخندد؟ کسی هست؟
کسی هست که مرکز ثقل جهانش تو باشی؟!
...